دیگر هنگامهی آن فرارسیده بود که رازهای نهفته در ژرفای جان خویش را برای همتای گرانقدر زندگیاش آشکار ساخته و آنچه را در طول این مدت در دل انباشته و از امیر فضیلتها نهان ساخته است، همه را بازگوید تا به هر قیمتی ممکن باشد، انجام شود. چرا که وصیت او بسیار مهم و سرنوشتساز بود و میبایست بدون ذرهای سهلانگاری و انعطاف جامهی عمل پوشد.با این اندیشه، هنگامی که تدبیر امور خانه و فرزندان ارجمندش را به پایان برد، به بستر خویش بازگشت و آنگاه بود که با دنیایی ادب و شکوه به امیر مومنان گفت:عموزادهی ارجمندم! من امروز جهان را بدرود خواهم گفت و یقین دارم که تنها ساعتی بیش از توقف من در این سرا باقی نمانده و پس از آن به پدر والای خویش خواهم پیوست از این رو آنچه میگویم، وصیت من بر شماست. امیر مومنان فرمود: هان ای دخت گرانمایهی پیامبر خدای تو را سلامت ارزانی دارد! آنچه دوست داری بگو! و آنگاه بر بالین فاطمه نشست و همه را از حجرهای که آن حضرت بستری بود، بیرون فرستاد تا همسر ارجمندش رازهای دل خویش را بگوید.فاطمه علیهاالسلام فرمود:«یابن العم! ما عهدتنی کاذبة و لا خائنة، و لا خالفتک منذ عاشرتنی.»عموزادهی گرانقدرم! بیتردید مرا در زندگی خویش انسانی راستگو و درستکردار و امانتپیشه یافته، و ذرهای از این روش پسندیده بدور ندیدهای (آیا چنین بوده است)؟امیر مومنان فرمود: معاذ الله!! انت اعلم بالله، و ابر و اتقی و اکرم، و اشد خوفا من الله من ان او بخک بمخالفتی. و قد عز علی مفارقتک و فقدک. الا انه امر لابد منه. و الله لقد جددت علی مصیبة رسولالله، و قد عظمت وفاتک و فقدک فانالله و انا الیه راجعون. پناه بر خدا، به خدای سوگند که تو ای دخت گرانمایهی پیامبر! داناتر و پرواپیشهتر و گرامیتر و خداترستر از آن هستی که من وجود گرانمایهات را جز آنچه گفتی بنگرم و یا بخاطر ناسازگاری با خود مورد نقد و سرزنش قرار دهم.فاطمه عزیز! دوری و جدایی تو بسی بر من گران است اما چه میتوان کرد؟ این قانون آفرینش است و از آن گریزی نیست.به خدای سوگند که با شهادت جانسوزت مصیبت سهمگین رحلت پیامبر خدا را بر من تجدید میکنی. حقیقت این است که فراق و فقدان تو در این شرایط، از رحلت پیامبر نیز بر من گرانتر و سهمگینتر خواهد بود.بنابراین باید به خدای پرمهر پناه برد و از این مصیبت بزرگ و فاجعهبار و دردناک و اندوهبار، به خدای پناه برد که: «انا لله و انا الیه راجعون»این مصیبتی است که از آن نمیتوان آسودگی و آرامش دل یافت و سوگ بزرگی است که جایگزین نخواهد داشت.و آنگاه این دو انسان والا و این شایستهترین مرد و زن عصرها و نسلها ساعتی دست در دست هم از فراق گریستند، سپس امیر مومنان سر مقدس دخت فرزانهی پیامبر را به سینهی خویش چسبانید و فرمود:بانوی گرانمایهام! مادر شایستهی کودکانم هر وصیتی داری، بگو و یقین داشته باش که «علی» مرد وفاست و آنچه را فرمان دهی به انجام میرساند و خواستهی تو را بر خواستهی خویش گرچه دشوار باشد برمیگزیند.فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدای پرمهر به شما ای بزرگمرد! بهترین و پرشکوهترین پاداشها را ارزانی دارد.و آنگاه گفت:علی جان! نخستین وصیت من این است که پس از من با دختر خواهرم «امامه» پیمان زندگی مشترک ببند، چرا که او بر فرزندان خردسال من بسان مادرشان پرمهر است و شما بناگزیر برای ادارهی خانهات نیاز به همسر خواهی داشت.ثم قالت: اوصیک ان لا یشهد احد جنازتی من هولاء الذین ظلمونی، فانهم عدوی و عدو رسولالله، و لا تترک ان یصلی علی احد منهم و لا من اتباعهم، و ادفنی فی الیل اذا هدات العیون و نامت الابصار. آنگاه فرمود: وصیت دیگرم بر شما این است که مباد کسی از این تجاوزکاران که به من ستم و بیداد روا داشتند، در تشییع پیکر من حاضر شوند. چرا که آنان دشمنان کینهتوز من و پیامبر خدا هستند. و مباد اجازه دهی یکی از آنان با پیروانشان بر من نماز گذارد.سفارش من این است که مرا شبانگاه، آن هنگامی که چشمها به آرامش روی هم قرار گرفته و به خواب رفتهاند، به خاک سپار.از دخت فرزانهی پیامبر وصیت دیگری نیز رسیده است که بدینصورت است: قالت یابن العم!...عموزادهی گرانقدرم! هنگامی که من جهان را بدرود گفتم، مرا از زیر پوشش یا پیراهن غسل ده. چرا که بدن من پاک و پاکیزه است و با حنوط باقی مانده از پیامبر خدا پیکرم را حنوط نما، و خود و نزدیکترین کسانم بر من نماز بگذارید و مرا بطور نهانی در تاریکی شب به خاک سپار... و آرامگاهم را با خاک تیره به گونهای بپوشان که مخفی بماند. مبادا اجازه دهی یکی از کسانی که آن بیدادها را در حق من روا داشتند، در تشییع پیکرم حاضر گردند...و پس از وصیتی دیگر در مورد فرزندانش به زمزمهی این اشعار پرداخت:ابکنی ان بکیت یا خیر هادی و اسبل الدمع فهو یوم الفراقیا قرین البتول اوصیک بالنسل فقد اصبح حلیف اشتیاقابکنی و ابک للیتامی، و لا تنس قتیل العدی بطف العراقای بهترین هدایتگر و راهنما! اگر خواستی گریه کنی، بر من گریه کن و سیلاب اشک از دیدگان فروریز که اینک روز فراق و جدایی است.ای همتا و همدم گرانقدر «بتول» تو را به فرزندانم سفارش میکنم چرا که اینان جز تو شور و شوق کسانی را در دل داشتند که دیگر در کنار آنها نخواهند بود.اینک بر من گریه کن و بر کودکان من که در سوگ مادر مینشینند، و آن شهید به خون خفتهای را، که در «نینوا» بدست اشرار مدعی اسلام به شهادت خواهد رسید فراموش مکن.از امام باقر آوردهاند که: دخت گرانمایهی پیامبر هنگامی که خواست وصیت کند، به امیر مومنان گفت: پدرم پیامبر خدا در آستانهی رحلت، به من خبر داد که من نخستین فرد از خاندانش هستم که جهان را بدرود گفته و به آن حضرت خواهم پیوست. و اینک هنگامهی آن فرارسیده است. از این رو در برابر خواست خدا شکیبایی پیشه ساز و به خواست و داوری او خشنود باش.
بیتالاحزان، ص 142
برگرفته از کتاب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت