امیر مومنان به حضرت زهرا فرمود: ای دخت گرانمایهی پیامبر! حقیقت این است که سالخوردگان «مدینه» بسوی من آمده و از من خواستهاند که از شما تقاضا نمایم یا روزها را در فراغ خورشید رسالت و در سوگ او گریه کنید و یا شبها را، (کدامیک را برمیگزینی)
پاسخ داد: یا اباالحسن! زندگی و درنگ من در میان این مردم بسیار کم خواهد بود و بزودی به سرای دیگر خواهم شتافت به هین جهت به خدای سوگند نه شبها از گریه در سوگ پدر آرام خواهم گرفت نه روزها، تا به پیامبر خدا بپیوندم.
امیر مومنان فرمود: دخت سرفراز پیامبر آنچه میخواهی همان را انجام بده. آری واقعیت این است که مردان سالخوردهی مدینه، نه حق عظیم پیامبر بر بشریت را میشناختند و نه از موقعیت پرشکوه و بیهمانند او آگاه بودند.
اگر براستی آنان از مقام والای پیامبر آگاه بودند نه تنها چنین پیشنهادی نمیکردند که با دخت یگانهی آن حضرت نیز همکاری و همدلی نموده و او را در گریههای جانسوز و باران اشک بر پرشرافتترین و عزیزترین انسانی که جهان را بدرود گفته بود، یاری و همراهی میکردند. ای کاش اگر آنان دخت گرانمایهی پیامبر را در سوگ جانسوز پدر و نثار اشک بر آن حضرت یاری و همراهی نمیکردند، به همین کار خویش بسنده نموده و دیگر به اشارهی سیاستبازان، تلاش نمیکردند تا با جوسازیها و بهانهتراشیهای گوناگون فاطمه علیهاالسلام را نیز آرام ساخته و به هر دری نمیزدند تا گریههای جانسوز و روشنگرانه و دارای پیام او- در آن فاجعهی سهمگین را- متوقف سازند. اما آنان معذورند چرا که خود این کارها را نمیکردند بلکه دست سیاست بود که انجام این نقشههای زشت و مخرب را بر آنان تحمیل میکرد و از آنان میخواست که دخت محبوب پیامبر را از گریه بر سالار پیامآوران خدا بازداشته و از سوگواری بر او جلوگیری نمایند.
با این بیان فاطمه علیهاالسلام نیز حق داشت که از گریه بر آن فاجعهی سهمگین و آن مصیبت بزرگ دست نکشد تا بدینوسیله از اهداف شوم آن تجاوزکاران که تنها خدا بر نقشههای ظالمانه و فریبکارانهی آنان آگاه بود، جلوگیری کند. به همین جهت امیر مومنان خانهای در کنار شهر مدینه و دور از بهانهجویان برای دخت فرزانهی پیامبر ساخت و آن حضرت هر بامداد که خورشید از افق مشرق سربرمیآورد دست دو کودک ارجمند خویش حسن و حسین را میگرفت و با دیدگان اشکبار بسوی آن خانه که در کنار «بقیع» بود و در گذر تاریخ «بیتالاحزان» نامیده شد، حرکت میکرد و تا غروب آفتاب اشک میریخت و سوگواری مینمود و آنگاه امیر مومنان بدانجا میرفت و او را با دو نور دیدهاش به خانه بازمیگردانید... بدترین چهرهی ستم آری امیر مومنان، این حجره را کنار شهر مدینه برای بانوی بانوان ساخت تا در آنجا برای پدر گرانمایه و اهداف پایمالشدهی او سوگواری کند تا آن مردنمایانی که از صدای گریهی آن حضرت به رنج افتاده بودند! از آن پس وجدان و اعصابشان آرام گیرد و دیگر شبها بیآنکه از صدای گریههای جانسوز دخت رنجدیدهی پیامبر دچار رنج و آزار شوند، در بسترهای خویش با خاطری آسوده به خواب عمیق فروروند. و از همین دیدگاه است که شاعران و مرثیهسرایان به این مصیبت بزرگ که بدترین چهرهی ستم و بیداد دربارهی دخت محبوب پیامبر است، اشاره میکنند و شعر میسرایند. برای نمونه: 1- یکی از آنان در این مورد از جمله میسراید: منعوا البتول عن النیاحة اذ غدت تبکی اباها لیلها و نهارها...آنان دخت سرفراز پیامبر را از سوگواری و گریه بر پدر گرانمایهاش باز داشتند چرا که آنگاه که به یاد او گریه و سوگواری را آغاز میکرد، شب و روز میگریست.به او گفتند: دیگر آرام گیر گه باعث اذیت و آزار ما شدهای!! آخر چگونه آن بانوی گرانمایه میتواند قرار و آرام داشته باشد در حالی که مصیبت پدر و حقکشی غاصبان، قرار و شکیب را از او گرفته است؟!2- و دیگری در بیان این مصیبت از جمله میسراید:و گروهی از دار و دستهی همان تجاوزکاران به اشارهی آنان به دخت فرزانهی پیامبر گفتند:با ادامهی سوگواری بر پیامبر و گریهها و نالههایت باعث اذیت و آزار ما شدهای.3- و نیز یکی از دانشمندان ما که «سید رضا هندی» نام دارد در عالم خواب دوازدهمین امام نور حضرت مهدی علیهالسلام را دید و آن حضرت با اشاره به همین مصیبت به او فرمود:اترانی اتخذت لاوعلاها بعد بیتالاحزان بیت سرور؟تو میپنداری که من پس از «بیتالاحزان» مام گرانمایهام فاطمه علیهاالسلام، خانه شادی و شادمانی ساختهام؟ نه! به شکوه و مقام والای مادرم چنین نخواهد شد.
تاریخ مدینه، ج 2، ص 95